سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صفحه اصلی پیام‌رسان پارسی بلاگ پست الکترونیک درباره اوقات شرعی

89/4/1
7:2 ع

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

یه چند هفته ای از بستن وبلاگم در وردپرس میگذره
 امروز نشسته بودم , دلم گرفته بود گفتم با یکی حرف بزنم مسنجر رو گشتم بعد اسامی تو گوشی هیچ کس نبود یا بهتر بگم هیچ گوشی نبود برا حرفام گفتم اینجا بهترین جا هست شروع کردم و تصمیم اینه که یک ام و سی ام هر ماه بروز باشم:
خسته شدم از این شهر که همه با نقاب راه میرن , iهمه همراهت و آخرش با خنجر پشتت  از رفیقا که دیگه هیچ انتظاری نیست .یه زمانی بود همه برا ثواب از هم پیشی میگیرفتن حالا چی؟؟
دیشب تو اتوبان دیدم از هم سبقت میگرفتن که جمعی رو که مشغول رقص و اعمال بعد مراسم عروسی همراهی کنن که به لطف الهی بارون گرفت و جمع شدن
ما کجاییم؟؟اونا کجانن؟؟ یه چند تا شعر هم تو ادامه مطلب گذاشتم قشنگن


خودم کلی با این حال کردم

این مثنوی حدیث پریشانی من
است

بشنو که سوگنامه ی ویرانی من
است

امشب نه این که شام غریبان
گرفته ام

بلکه به یمن امدنت جان گرفته
ام

گفتی غزل بگو، غزلم! شور و
حال مرد

بعد از تو حس شعر فنا شد،
خیال مرد

گفتم مرو که تیره شود
زندگانیم

با رفتنت به خاک سیه می
نشانیم

گفتی زمین مجال رسیدن نمی دهد
بر چشم باز فرصت دیدن نمی دهد
وقتی نقاب محور یکرنگ بودن
است،

معیار مهرورزیمان سنگ بودن
است،

دیگر چه جای دلخوشی و عشق
بازی است

اصلا کدام احمق از این عشق
راضی است

این عشق نیست، فاجعه ی قرن
اهن است

من بودنی که عاقبتش نیست بودن
است

حالا به حرف های غریبت رسیده
ام

فهمیده ام که خوب تو را بد
شنیده ام

حق با تو بود، از غم غربت
شکسته ام

بگذار صادقانه بگویم که خسته
ام

بیزارم از تمام رفیقان نا
رفیق

اینها چقدر فاصله دارند تا
رفیق

من را به ابتذال نبودن کشانده
اند

روح مرا به مسند پوچی نشانده
اند

تا این برادران ریاکار زنده
اند

این گرگ سیرتان جفاکار زنده
اند

یعقوب درد می کشد و کور می
شود

یوسف همیشه وصله ی ناجور می
شود

اینجا نقاب شیر به کفتار می
زنند

منصور را هر اینه بر دار می
زنند

اینجا کسی برای کسی، کس نمی
شود

حتی عقاب در خور کرکس نمی شود
جایی که سهم مرد به جز
تازیانه نیست

حق با تو بود، ماندنمان
عاقلانه نیست

ما می رویم چون دلمان جای
دیگر است

ما می رویم هر که بماند مخیر
است

ما می رویم گرچه ز الطاف
دوستان

بر جای جای پیکرمان زخم خنجر
است

دلخوش نمی کنیم به عثمان و
مذهبش

در دین ما ملاک مسلمان ابوذر
است

ما می رویم مقصدمان نامشخص
است

هر جا رویم بی شک از این شهر
بهتر است

از سادگی است گر به کسی تکیه
کرده ایم

این جا که گرگ با سگ گله
برادر است

ما می رویم ماندن با درد
فاجعه است

در عرف ما نشستن یک مرد فاجعه
است

دیریست رفته اند امیران قافله
ما مانده ایم قافله پیران
قافله

این جا دگر چه باب من و پای
لنگ نیست

باید شتاب کرد مجال درنگ نیست
بر
درب افتاب پی باج می رویم

ما
هم بدون بال به معراج می رویم



پیام رسان


ترجمه از وردپرس به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ