سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صفحه اصلی پیام‌رسان پارسی بلاگ پست الکترونیک درباره اوقات شرعی

89/4/23
10:5 ص


هرکه شنید، پرسید: آخِ مگه چی داره واست؟

هرکه شنید، گفت: واقعا...

اما هیچ یک نفهمیدند که تو چه هستی برای من...

نفهمیدند که چه‏ها برای من نکردی...

نفهمیدند وجودت سرشار عشق...

نفهمیدند... نه یک نفر، بلکه چند‏ها نفر...

من سست بودم که...

تا به من گفتن: وجودش آزار میدهد، اضافی‏ست، به تو گفتم: دیگران نمیخاهند باشی...

نمیدونم چرا با تو اینچنین کردم...

چرا تو را به حرف فروختم...

چرا برای عشقت ارزشی قایل نشدم...

چرا... چرا... چرا... .

تو بزرگی، هم از نظر سن و... از همه لحاظ از من

شاید برای هرکس باید توضیح دهم که چرا میخاهم تو هم با من باشی، ولی...

ولی دیگر توضیحی برای هیچ کس نمیدهم، بجز...

بجز آنکه خودش میداند!

تو با تمامی مشکلاتت، با تمام مسائل زندگی خود، پسری که تازه داره بزرگ میشه...

با تمامی اینها به پای من تا صبح‏ها نشستی و حرفهایم را شنیدی و حرف زدی...

تا صبح به من نماز خاندن یاد دادی...

هر روز دم غروب: حال دلت چطوره ؟...

هــــــــی...

من باز به طرف تو آمدم و تو بدون هیچ منتی مرا پذیرفتی...

باز شدی دوست جونم...

هنوز تا پیامکت میدهم، جوابم را میدهی، در هر شرایطی...

هنوز دوستم داری...

هنوز میگویی تو مثل... برای منی..

هنوز عشق... اما...

دلم برای هر روز غروب...

دلم برای صدای...

دلم برایت...

تنگ شده .

تو بامنی، میگویی: تو همانی، اما...

...

من... هیچ!

دوست دارم برایت کاری کنم، اما افسوس که توانی ندارم، اما...

اما با کمک ...! بهترین میشوم و فریاد میزنم(‏ همچو حضرت سهراب ):

تا ... هست، زندگی باید کرد...


پیام رسان


ترجمه از وردپرس به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ